خاطرات من


.:DЭᔕinG:. | .:ЭMᗩịL:.| .:PᖇofịlЭ:. | .:HoMЭ:.


امشب داییم سالن مهمونی داده. خسته ام...

اما چون عاشق داییمم و خیلی دوسش دارم باید برم.

راستی یعنی چی که ما پنج شنبه ها تعطیل نیستیم!!!!!

سال اخریم که باشه ، غیر انتفاعی ه که باشه دیگه نباید خودکوشی کرد تو درس که!!!!


برچسب‌ها: <-TagName->
| پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:,| 16:1|سحر|


زیر پامون خش خش برگای زرد

           مثل دوستیمون هوا خیلی سرد

     

اما چه خوب بود،یه کافی شاپ قهوه و تلخی حرفات

                                        چشماتو  بغض منو سردی دستات

 اما چه خووووووووووب بوووووووووووود   

          اما چه خوب بود........


برچسب‌ها: <-TagName->
| جمعه 18 آذر 1390برچسب:,| 14:48|سحر|


ادم با یه جواب مثبت همون باشـــــــــــــــــــــــــــه ی خودمون چقــــــــــــــــدر میتونه گرفتار شه....!


برچسب‌ها: <-TagName->
| جمعه 18 آذر 1390برچسب:,| 14:19|سحر|



برچسب‌ها: <-TagName->
ادامـه مطلب
| چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,| 22:1|سحر|


کاش بودی....

کاش بودی عزیزم. سحرت دوباره داغونه....

داغون از نبود تو....

یعنی اگه خودکشی کنم میتونم بیام پیشت؟؟؟

تنها آرزوم اینه که دوباره ببینمت.

برام دعا کن...

دعا کن که بمیرم....

شاید تو اون دنیا شد که بهت برسم... شایدم............


برچسب‌ها: <-TagName->
| شنبه 12 آذر 1390برچسب:,| 22:36|سحر|


کي ميشه ببينمت     دوباره بي قرارتم

هميشه تو حسرتِ    اون دوتا چشم نازتم

قلبم اروم نداره       بهم ميگه تورو ميخواد

اخه من چجور بگم     که ديگه هيچوقت نمياي

اگه سردم از همه      گرميه من فقط تويي

من که هيچ کسو ندارم   همه کسم فقط تويي

 

تو دلم همش سواله   اخه تو کي ميرسي

اگه تو نياي پيشم      پر ميشم از دلواپسي

بي تو غير از انتظار      به چشام خواب نمياد

بي تو باور کن همش    چشماي من گريه ميخواد

فقط از تو عکسي مونده    واسه من يه يادگار

عکستو بغل ميگيرم       تو شباي انتظار


برچسب‌ها: <-TagName->
| شنبه 12 آذر 1390برچسب:,| 22:30|سحر|


چقدر اشک بریزم....

چقدر؟؟؟

چرا از یادم نمیری تو؟؟؟؟

چرا نمیتونم فراموش کنم همه چیرو؟؟؟؟

شاید قسمت این بود...

یه قول تو برو ببینم کجا میری!

غذا از گلوم پایین نمیره. سرم داره گیج میره همش. با بدبختی دارم مینویسم....

کاش بدونی لااقل.... کاش بدونی....


برچسب‌ها: <-TagName->
| جمعه 11 آذر 1390برچسب:,| 22:20|سحر|


کسی اینجا تجربه ی   خ و د کش ی   داره؟

کمکم کنید...

نمیدونم. شاید به اخرش رسیدم...


برچسب‌ها: <-TagName->
| جمعه 11 آذر 1390برچسب:,| 21:16|سحر|


چقدر دلم گرفته...

چرا انقدر آدما نامردن؟؟؟؟

چرا؟

اشک هام خشک شده انقدر از دیشب گریه کردم. دیگه اشکم نمیاد....

خدایا...........

کاش زودتر تموم شه.کاش...


برچسب‌ها: <-TagName->
| جمعه 11 آذر 1390برچسب:,| 15:56|سحر|


بالاخره اهنگتو پیدا کردم عزیزم...

*این پست رو رمز دار کردم تا کسی جز تو نتونه اون رو بخونه. اگه روزی اومدی با شماره موبایل خودت برو بخونش. رمزش موبایل خودته اخه.

((از طرف جوجو))

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

برچسب‌ها: <-TagName->
ادامـه مطلب
| پنج شنبه 10 آذر 1390برچسب:,| 22:8|سحر|


عاشورا نذر دارم...

یه چیز در حد خودم....

راستی تسلیت میگم این ماه رو به همه.

خدا هممون رو ببخشه...

خدایی بیایم این یه ماه رو لااقل یه کم به کارامون فکر کنیم.

پیش وجدان خودمون ببینیم سرمون بالاست یا....


برچسب‌ها: <-TagName->
| پنج شنبه 10 آذر 1390برچسب:,| 21:2|سحر|


امروز مدرسه که 4تا زنگ داشتیم. دو زنگ جامعه دو زنگ روان(روان شناسی)!

خیلی حال داد چون من کلی خونده بودم ولی بچه ها نه زیاد. و گفتم من اول جواب میدم که اونا بتونن بیشتر بخونن. تریپ معرفت،شدید!

قرار بود با دختر عمم برم بیرون ولی نشد. و بجاش بعداز ظهر رفتیم خرید لوستر واسه کل خونمون.

اتاق من الان انقدر خوشگل شده که نگو...

راستی از شنبه امتحن های نیم ترم شروع میشه و من شاید وقت نکنم زود زود بیام.

 برام دعا کنید تروخدا...


برچسب‌ها: <-TagName->
| پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:,| 20:39|سحر|


ميخوام چيزي رو بگم که فکر کنم اون اول بايد ميگفتمش!

ما توي کلاس کلاًس 7 نفر هستيم. خودم،طاهره،مونا،محدثه،هورين،نيلوفر و صبا.

 ما هممون با هم خوبيم. يه جورايي مثل خواهر...

فقط يه مقداري صبا جدا افتاده...!

امروز هورين نيومده بود. ولي کلي با بر و بچ حال کرديم و خنديديم.

 

مجبورم يه مقداري پس انداز کنم اين روزا.به خاطر يه چيزي که ميخوام واسه يکي بگيرم. واسه همين نميتونم خيلي تو مدرسه خرج کنم...

ولي در کل مهم اينه که ماها همه جوره خوش ميگذرونيم! به کوري چشم خانوم[...] که نميتونه خوشي بچه هارو ببينه!

 

و يه چيز مهم. معلم عربي ما طراح سوالات کنکور و نهاييه! و به قول بچه ها پروازي ه!

يعني مثلاً بعد از کلاس ما ميره سمنان درس ميده دوباره مياد تهران ميره اصفهان و کلاً همش تو راهه. ايشالا خدا هرجا که هست مواظبش باشه. اخه اون بهترين معلم ماست...


برچسب‌ها: <-TagName->
| چهار شنبه 2 آذر 1390برچسب:,| 17:3|سحر|


اخه این چه وضعشه!؟ معلم فیزیک سر کلاس برگشته به بچه ها گفته این جسم رو هرچقدر مالش بدی باردار نمیشه،حالا میوای بشین تا فردا صبح بمالش،باردار نمیشه!!!

خب این چه حرفیه اخه!؟

اون هم از معلم خودمون که دیگه گفتن نداره!

راستی امروز واسه مسائل انظباطی به دوستم گیر دادن. داشت اخراج میشد!!!

این معاون ما هم یه وقت ها یه چیزیش میشه بخدا! نمره کم شه اینطوری نمیگه! حالا دوستم یه کمی به خودش صفا داده که با مرد اشتباه نگیرنش این اومده بهش گیر داده!

ما هم تریپ معرفت برداشتیم رفتیم جاش تعهد دادیم که بار اخرش باشه مثلاً. خلاصه که امروز همش رو دور شانس بودیم!!!

بدبیاری پشت بدبیاری...

خدا بخیر کنه....!


برچسب‌ها: <-TagName->
| سه شنبه 1 آذر 1390برچسب:,| 16:0|سحر|